-
لبخند یار
شنبه 14 خردادماه سال 1390 16:21
مژده دهید یاران ، لبخند یار دیدم روی قشنگ او را ، پروانه وار دیدم مژده دهید یاران ، اندوه دل سرآمد شادی به جای غم شد،چون او زدر،درآمد مژده دهید یاران ، ظلمت دگر خجل بود امشب چو ماه رویش،در آسمان دل بود مژده دهید یاران ، دیگر جفا ندیدم من از نگار خوبم ، غیر از وفا ندیدم مژده دهید یاران ، گفتا به مهربانی: من هم غم دلم...
-
ساقی
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1390 15:04
ساقی سرت سلامت، باده بده که جان رفت خوبی زخوبرویان، آرامش از جهان رفت ساقی شراب رویت ،برد از سرم خماری پیمانه ام شکست و، پیمانه زمان رفت در هجر روی ساقی ،میخانه شد خرابه مجنون از این خرابه، در جمع سرخوشان رفت ساقی بیا ببین که ،در سوگ هجرت تو سرخی زروی مِی رفت،زیبایی از بُتان رفت ساقی تو رفتی و دل، از رفتن تو خون شد...
-
بی تو مهتاب شبی ...
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 14:50
بی تو، مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم . در نهانخانه جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید : یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم...
-
آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب ..
چهارشنبه 11 خردادماه سال 1390 12:50
از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب پشت ستون سایه ها روی درخت شب می جویم اما نسیتی در هیچ جا امشب ای ماجرای شعر و شبهای جنون من آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب می دانم اری نیستی اما نمی دانم بیهوده می گردم بدنبالت، چرا امشب ؟ هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما نگذاشت بی خوابی بدست آرم...